به سوی خدا

به سوی خدا

عاشقی تنها به خداوند چه زیباست
به سوی خدا

به سوی خدا

عاشقی تنها به خداوند چه زیباست

مقدم نوروز بزرگترین جشن هویت ملی ایرانیان

دست تو حسیِ مثلِ چیدن سیب های قرمز ... مثلِ سینه ریزی که روش می نویسم  

  بی تو هرگز


برای او که میداند دوستش دارم؟

گاهی سخته گفتن آنچه که درون ماست

گاهی سخته قبول انکه عاشق شدی

خدایادیگر طاقت دوری و انتظارم نیست

اگر باز هم……اگر باز هم او……….

قلبم خسته است…خسته تازه التیام یافته است

اخر مگه تا کی کجا….

می توان این قلبه خسته راوصله کرد

اخر چه کنم خدایا؟

میدانی که با توام….

با تویی که دلت تو غربت گرفته…

حرفهایت دلم را لرزاند چون قدیما

اشک مریز…. گریه مکن….

با تو هستم و در کنارت میمانم

اکنون میتوانم بگویم که قلبم با توست

ان دورها اما چه نزدیک…..

من دیگر چه دارم که بمانم

همه چی در دست توست

میترسم که بیایم….

و چون سر رسم باز سرابی بیش نبینم

خود میدانی که چه سخت است!!!


سال نو را به همه‌ی خوانندگان عزیز، خانوده، دوستان و آشنایان تبریک می‌گویم. امیدوارم امسال سال کم‌استرستر، کم ‌غصه‌تر، و آرام‌تری داشته باشید.

سالی که نکوست معمولا از بهارش پیداست ولی امسال استثانا از چهارشنبه سوری‌اش

بوی عیدی
بوی توپ
بوی کاغذ رنگی
بوی تند ماهی دودی
وسط سفره ی نو
بوی یاس جا نماز سفره ی مادر بزرگ

با اینا زمستون و سر می کنم
با اینا خستگی مو در می کنم

شادی شکستن قلک پول
وحشت کم شدن سکه ی عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تا نخورده ی لای کتاب

با اینا زمستون و سر می کنم
با اینا خستگی مو در می کنم
عشق من . عزیزم.
بهار مبارک
بهزاد
دوستاره همه دوستان با مرام   (بهزاد)

نشسته باشی تنها

سلام راستش امروز برای این اینجا آمدم که بگم از حالا آبدیت کردن من کم  تر میشه آخه میخوام دیگه به درسام برسم ولی بازم هستم مثل همیشه


نشسته باشی تنها

دوروبرت شلوغ باشد از چند کتاب و بسته ی سیگار، جای خالی و گوشی تلفن !!

حالا قبول می کنی که بین این همه

انچه بیشتر کفر ادم را در می اورد

همین گوشی تلفن .

نمی دانم چرا یک نفر زنگ نمی زند لااقل

چند تا فحش آبدار هم که شد باشد

باز آدم صدایی که می شنود

اصلا این شماره را امروز اشتباه هم نمی گیرند!

بعد لابد من . باید این نوشته را تمام کنم .




کاش گذشتن از بعضی چیزا به آسونی گفتنش باشه 
فراموش کردنه بعضی حرفا سخت تر از لحظه ی شنیدنشه ! 
چرا فکر میکنی میشه راحت از خیلی چیزا گذشت ؟
من نمی خوام سکوت من آجرای همون دیواری باشه که بین منو تو فاصله بندازه 
آگه حرف نمی زنم .. اگه نمی گم دردم چیه .. اگه فقط شدم نگاه و نگاه ..
فکر نکن از درد و دل کردن باهات خسته شدم .. 
میترسم تو خسته بشی از دلتنگیا
آدم بعضی وقتا اینقدر از همه جا و همه کس 
         دلسرد و دل تنگ میشه که حتی آهشم یخ میزنه .




دلم یه کوچه ی تاریک و خلوت میخواد ...
یه دیواره سرد و محکم

دلم یه دنیا گریه !!!!   نه    !!!!  .... گریه نه .. 
خیلی وقته غصه هامو با گریه عوض نکردم .

یه مشت قرص آرام بخش بخوری و تا وقتی که احساس نکردی نباید بیدار شی ..  

  همونجوری چشماتو ببندی و غصه هاتو پشت پلکات قایم کنی ..

یه زمانی خودم خواستم که قلبم کار نکنه .. میخواستم دل نداشته باشم .. اما !! حالا ..

حالا هیچی !! مغزم خودش داره از کار میفته .. !! 

چشمان زیبا عشق


در آن چشمان زیبا عشق و ناز است

خوشا چشمی که بر چشم تو باز است

اگر در سینه ات دل نیست، غم نیست

همان چشمان تو عاشق نواز است
  ٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫



یاران به خدا بی وفایی نکنید

از دل خسته جدایی نکنید

یا آنکه وفا کنید تا آخر عمر

یا اینکه از اول آشنایی نکنید٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫

حواست هست داری همه چیز منو از ام می گیری ؟!

قلبم رو که گرفتی.......

دلم رو....

حواسم رو....

خوابم رو.....

از همه مهم تر عقلم رو........

اما نمی دونم چرا جای خالی هیچ کدوم رو احساس نمی کنم ........

بخاطر اینه که، تو جای همشون رو گرفتی!!!

 

بازوان داغ یک عشق

روزها بود که گم شده بودم
یا شاید هم گم کرده بودم !
راه رها شدن از فریادهای درونم رو
اینجا که رسیدم
رودخونه بود و درخت ،کوه و پرنده
ساز و آواز ...
اما کسی نبود !
یک هم راز . یک هم درد...
ساز داشتن اما
کسی نوای دل من را نمی نواخت
گم کرده بودم همه چیزهای خوب را ...
نغمه دلم خاموش

ازاد بودم من . ازاد بودم من
گرفتارم تو کردی . مفتون مه رویان عیارم تو کردی
من اهل بودم . رند و می خوارم تو کردی . تو کردی
با می فروشان . اینچنین یارم تو کردی . تو کردی

ای دل بلا . ای دل بلا . ای دل بلایی
ای دل سزاواری که دائم مبتلایی
از مایی اخر . خصم جان ما چرایی
دیوانه جان . اخر چه ای کار کجایی
روزم سیه . حالم تبه کردی . تو کردی
ای دل بسوزی .هر گنه کردی تو کردی
ای دل بلا . ای دل بلا . ای دل بلایی
ای دل سزاواری که دائم مبتلایی

تا چند می سوزی دلا .خود را و ما را
ما هیچ رحمی کن به خود اخر خدا را
تا چند خواهی عشق . درد بی دوا را
تا کی به جان باید خریدن این بها را

مجنون شوی دیوانه ام کردی . تو کردی
از خود مرا بیگانه ام کردی . تو کردی

ای دل بلا . ای دل بلا . ای دل بلایی
ای دل سزاواری که دائم مبتلایی

اخر دلا تا کی غم بیهوده خوردن
ما را به این میخانه . ان میخانه بردن
روزم سیه . حالم تبه کردی . تو کردی
ای دل بسوزی .هر گنه کردی تو کردی
روزم سیه . حالم تبه کردی . تو کردی
ای دل بسوزی .هر گنه کردی تو کردی


ای دل بلا . ای دل بلا . ای دل بلایی
ای دل سزاواری که دائم مبتلایی

ای دل بلا . ای دل بلا . ای دل بلایی
ای دل سزاواری که دائم مبتلایی


وقتی تو اومدی کسی تو رو ندید
کسی تو رو حس نکرد
ولی من با تموم وجود حضورت رو حس کردم
همیشه دلم می خواد برات شعری بنویسم .  
عاشق باشم و دلتنگ .
....نگذاشته است ...نمی گذارد
دلم می خواد..می خواست...مجنون باشم .
نمی گذارد...نگذاشته است.
همین خرده ریزی که اسمش زندگی است.
شاید تا بحال نگذاشته ولی از این به بعد چی ؟
نه نمی تونه دیگه این کارو بکنه !!
این دفعه دیگه می خوام داد بزنم
صدام همه جا رو پر کنه
دوستت دارم ...
تا قیامت اسم ما قصه هارو پر کنه
می خوام از بودنت عالمی ترانه بسازم .
..


از میان بازوان داغ یک عشق !
بوسـه های خالـی  از هوس !
راستــــــی می توان  شنیـد ؟
عشق را مـی تـوان  چشیـد ؟