به نام خدایی که قدرت تفکر و تکلم را به من دادای دوست خوب و با ارزش زندگی من، کجای تا ببینی که این دنیا چگونه کمر نهیف مرا در خود شکست.کجائی که ببینی سکوت با من چه کرد، کجائی تا ببینی غم دوری تو مرا به یکباره ویران کرد. بگو از دورنگی این دنیا که مرا تسخیر خود کرد.ولی باز هم به تو عشق دارم.باز هم دیوانه وار به تو دل دارم.به امیدی که روزی من هم میهمان آن خاک سرد باشم. شاید تو هم انتظارم را می کشی.تمام وجودم اسیر رفاقت و حرفهای توست.
به تو که یاد و خاطرت هنوز در لحظه لحظه زندگیم جاودان است.
به تو که محبت ، رفاقت ، صمیمیت و متانت را سرمشق بودی.
به تو که در عرصه زندگی ناملایمات، تلخیها و سختی ها را بارها تجربه نمودی.
به تو که راز داری امین بودی و سنگ صبوری وفادار.
به تو که روح لطیف و مناعت طبعش را در بازار مکاره این دنیا دنی به هیچ بهایی نفروخت.
(تقدیم به دوست عزیزم مرحوم حمید خرمی آذر)
بهزاد منطقی نیا
90/07/20