به سوی خدا

به سوی خدا

عاشقی تنها به خداوند چه زیباست
به سوی خدا

به سوی خدا

عاشقی تنها به خداوند چه زیباست

ای دوست خوب و با ارزش زندگی من

http://s2.picofile.com/file/7156991070/IMG2.jpg
به نام خدایی که قدرت تفکر و تکلم را به من داد

ای دوست خوب و با ارزش زندگی من، کجای تا ببینی که این دنیا چگونه کمر نهیف مرا در خود شکست.کجائی که ببینی سکوت با من چه کرد، کجائی تا ببینی غم دوری تو مرا به یکباره ویران کرد. بگو از دورنگی این دنیا که مرا تسخیر خود کرد.ولی باز هم به تو عشق دارم.باز هم دیوانه وار به تو دل دارم.به امیدی که روزی من هم میهمان آن خاک سرد باشم. شاید تو هم انتظارم را می کشی.تمام وجودم اسیر رفاقت و حرفهای توست.

به تو که یاد و خاطرت هنوز در لحظه لحظه زندگیم جاودان است.
به تو که محبت ، رفاقت ، صمیمیت و متانت را سرمشق بودی.
به تو که در عرصه زندگی ناملایمات، تلخیها و سختی ها را بارها تجربه نمودی.
به تو که راز داری امین بودی و سنگ صبوری وفادار.
به تو که روح لطیف و مناعت طبعش را در بازار مکاره این دنیا دنی به هیچ بهایی نفروخت.

                                                         (تقدیم به دوست عزیزم مرحوم حمید خرمی آذر)

                                                         بهزاد منطقی نیا

                                                          90/07/20

آه ای تن خسته من

http://s2.picofile.com/file/7156991070/IMG2.jpg
آه ای تن خسته من


آه ای تن خسته من ، تاکی می خواهی با روح ساده من کلنجار بری،تا کی اجازه ابراز احساس درونی را به آن نمی دهی،آیا در تو احساس خستگی نمایان نمی کند.


باز سکوت می کنی و هیچ جوابی به سوال من نمی دهی؟ ای روح پاک وجود من تو چه جرمی کردی که اسیر تن پر غرور من شدی،تو چرا باید تاوان این جرمی که من انجام دادم را بدهی.ای خاک چرا روزی به خود جنبیدی تا تن من را با سلیقه خود به مجسمه ای بی روح تبدیل کنی وای روح بی گناه من تو چرا به دستور خالق هستی خود را وارد این خاک سرد کردی؟

شاید تو هم دنباله سر نوشت را گرفتی.ولی افسوس که تو هم در انتخاب خود اشتباه کردی ، همان گونه که امروز از اشتباهات من جراهات زیادی در تو به وجود آمده امروز تو مثل خاک سر شدی و عشقی به خاک در تو ایجاد شده دیگر بر ت اجازه همکاری با احساسات مرا نمیدهت.

چرا دیگر در انتخاب آینده مرا یاری نمیکنی....شاید از نظر تو یک اشتباه هرگز دو بار تکرار نمی شود.ولی با این حال تو هنوز هم عاشق من هستی که نمی خواهی از خاک سردی که نشانه وجود من هست جدا شوی.ای روح با احساس من باز سکوت کن ، چرا که من نیز به بازی سکوت تو و تن سردم دیگر عادت کرده ام.



                                                        از دفتر خاطرات

                                                         87/03/01