به سوی خدا

به سوی خدا

عاشقی تنها به خداوند چه زیباست
به سوی خدا

به سوی خدا

عاشقی تنها به خداوند چه زیباست

دانلود فول آلبوم هر کجا که هستی از سامی یوسف



سومین آلبوم سامی یوسف منتشر شد
سامی یوسف: پنج سال برای «هر کجا که هستی» وقت صرف کردم
سامی یوسف  در سایت رسمی‌اش خبر از اتمام کارهای مربوط به آلبوم سوم‌اش داد. وی افزوده این آلبوم منتشر شد.این آلبوم با نام "Wherever you are" به معنای «هر کجا که هستی»  منتشر شد.
وی افزوده است: این آلبوم بهترین کار من خواهد بود چرا که پنج سال برای این آلبوم وقت صرف کرده و صمیمیت زیادی با قلب من دارد و تمامی این اشعار و ترانه ها را با عشق سروده و نواخته ام . تک تک این ترانه ها با قلب من پیوندی نا گسستنی دارند.
سامی یوسف در آخر از تمامی کسانی که در این مدت طولانی ( فاصله انتشار بین دو آلبوم ۲۰۰۵-۲۰۱۰) تنهایش نگذاشتند و او را حمایت کردند تشکر کرده است.

http://nasheed.ir/files/SamiYusuf-Album.jpg

دانلودآلبوم در ادامه مطلب


ادامه مطلب ...

«به سویم آمدی» دومین ترانه فارسی سامی یوسف





«به سویم آمدی» دومین ترانه فارسی سامی یوسف

دومین ترانه فارسی سامی یوسف که به مناسبت حلول ماه مبارک رمضان اجرا کرده بود به صورت رسمی از طریق وب سایت شخصی وی منتشر شد. ترانه You came to me ( به سویم آمدی ) ترانه ای است در وصف پیامبر گرامی اسلام (ص) که با زبان شعر ساده و عاشقانه توسط خود سامی یوسف سروده شده است.

این ترانه در 4 نسخه انگلیسی ، انگلیسی –  فارسی ، انگلیسی – عربی ، انگلیسی – ترکی  خوانده شده است که ملودی آن تلفیقی از موسیقی شرقی ( ایرانی ) و موسیقی غربی است و همچنین  در قسمت هم خوانی به صورت تواشیح های اسلامی اجرا شده است.


 

اللهم صل علی سیدنا ، مصطفی علی حبیبک ، نبیک ، مصطفی    

ادامه مطلب ...

ما از نسل فیس‌بوک نیستیم...


تو فیس بوک مد شده همه میگن ما از   نسل فیس بوک هستیم،اما دقت   کردین   به این موضوع که :

ما از نسل فیس‌بوک نیستیم،گم شدیم میان چندتصویر‌ با چند خط بی معنی،برای دوست داشتن به هم شصت نشان می‌دهیم!شدیم چند عکس که بوی فتوشاپ   هزارتومنی می‌دهد،
عکس‌ مداد شمعی و خمیر بازی و   کزت و پرین، گذشته‌ی ما
شد...
ما از نسل سیصد و شصت هم نبودیم،که سیصدو شصت بار، در سیصدو شصت و پنج روز سال در آن دور میزدیم و گیج‌تر میشدیم... ما از نسل هیچ دنیای مجازی‌ای نیستیم،ما از نسل سرود‌های انقلابیم!
از نسل شنیدن خاطرات دوران رضا شاه،از نسل چراغ‌های خاموشیم، صدای آژیر خطر
کمیته/ بسیج/ گشت ارشاد ...
ما از نسلی هستیم که با نسل‌های دیگر سر سوختگی دعوا دارد،ما نسوختیم، هنوز غرق آتشیم،آتش عشق‌‌بازی خیابان‌های تاریک،بوسه‌هایی که از کوچه ها به خانه‌ها رسیدند.خانه‌هایی که دیروز مجرد بودند و امروز هزار عروس و داماد، ما از نسل حلقه‌ی دود قلیانیم ، ما گم شدیم،
دنیایمان مجازی شد ... دیگر بهشت و جهنم مان هم با دبیلو شروع می‌شود،...
ما فهمیدیم که فیلتر فقط برای سیگار نیست،می‌توان از آن رد شد و به دنیا رسید، ...
فهمیدیم بمب اتم ملی شدن اینترنت است،و خودکشی، دی‌اکتیو شدن ...
ما نسل سوخته بودیم، دوباره سوختیم، گـُر گرفتیم.


                                                                                                 بهزاد منطقی نیا

                                                                           90/07/13

اینجا ... همچنان آلوده است !!!

1.

صبح زود بیدار شد.از جلوی آینه به سرعت گذشت.مکثی کرد و کمی به عقب برگشت.به چهره اش دقیق شد.حساب روزها را به همراه تعداد چین های صورت و تارهای سپید مو از یاد برده بود.دستی به صورت و سپس به موهایش کشید.زیر چشمش پف کرده بود، آثار جوانی به سرعت در حال رنگ باختن بود، آهی کشید و از آینه گریخت.

پس از گرفتن دوش آب سرد و صرف صبحانه ای مختصر از خانه بیرون رفت.هوا شیری رنگ بود؛اما او توجهی نکرد.عادت کرده بود به آن، ماننده خیلی چیزهای دیگر.بعد از مدتی انتظار در خیابان سوار ماشین شد.رادیو در حال پخش اخبار بود.گوینده از وضیعت آلودگی هوا و ورود دوباره گردو غبار خبر می داد.شیشه را بالا داد،راننده در حالی که سرش را تکان می داد و زیر لب غرغر می کرد، سیگارش را روشن کرد و پس از یک پک عمیق با اعتراض گفت : (معلوم نیست سروکله این گرد و غبار از کجا پیدا شده که می گن حالا حالاها مهمونه...)

در حالی که شیشه را پایین می کشید و کمی هم سرفه می کرد،از راننده خواهش کرد سیگارش را خاموش کند...

راننده هم در کمال خونسردی بی تفاوت گفت:(یعنی از ریز گردها بدتره؟) در جوابش چیزی نگفت.در سینه اش احساس سنگینی می کرد.برای مسیر بعدی پیاده شد تا ماشین عوض کند.در این فاصله دو سه ماشین بزرگ با دود زیاد مقابلش رد شدند.به یکی از آنها اعتراض کرد،کمی هم زیر لب غر زد.دهان و بینی خود را با دست گرفت.درد و سنگینی مضاعفی در سینه اش حس می کرد.

2.

ساعت 6 بعدازظهر از محل کار بیرون آمد و به سمت خانه راه افتاد،خخسته بود سرش درد می کرد و سینه اش تیر می کشید.روز سختی را گذرانده بود،همراه با تنش و نگرانی ها.زندگی برایش کار بود برای خنده فرزندان و آرامش همسرش.همیشه از این می ترسیدکه روزی کارش را از دست بدهد و شرمنده خانواده اش شود.خیابان مملو از ماشین بود،در غبار و دود و ترافیک سنگین راهی خانه شد.8 شب به خانه رسید.همسر و فرزندانش منتظر بودند.با دردی که هر لحظه در سینه اش بیشتر می شد، کارها و خریدهای خانه را انجام داد.با سوزش معده و سر درد بی آن که شام بخورد، به اتاق رفت.از مقابل آینه گذشت، لحظه ای ایستاد و تک سرفه ای کرد.خودش را دورتر از آنچه که بود دید.سرش را پایین انداخت و به سرعت دور شد تا بخوابد.

3.

صبح زود بیدار نشد.گویی هرگز بیدار نبوده است،آینه خالی از تصویر بود.هوا همچنان شیری بود و بوی دود می داد.پزشکان مرگ او را مشکوک دانستند،پس از کالبد شکافی مشخص شد به قتل رسیده است...

عاملان مرگ وی هنوز آزادانه در هوای شهر پرسه می زنند...!

پنجره باز است، بچه ها در کوچه مشغول بازی کردن هستند.گوینده رادیو می گوید:

{ اینجا شهر است ...

همچنان هوای آلوده....

همراه با بالا رفتن آمار سرطان به علت ....}


                                                            بهزاد منطقی نیا

                                                            چاپ در ماه نامه آینه

                                                            تاریخ : 89/08/23


نیایش با تو ای خدای مهربانم


ای آن که یاد او برای یادکنندگان موجب شرافت است و ای که طاعت او برای فرمانبرداران،وسیله نجات است... دل ما را به یاد خود، از یاد هر چیزی و زبان های ما را به شکر خویش، از هرگونه سپاسی و اعضای ما را به طاعت خود،از هر طاعت دیگری،مشغول فرما.

هرگز از تو نا امید نمی شوم، در حالی که در توبه و بازگشت به سویت را به رویم گشوده ای

و روزی که اخبار بندگانت را آشکار می کنی، در حضور گواهان، پرده از روی اعمال ما برمدار، زیرا تو بر کسی که تو را بخواند، مهربانی و برای کسی که تو را ندا کند، پاس گویی.

پروردگارا، سه خصلت است که مرا از درخواست از تو باز می دارد، ولی یک خصلت است که مرا در آن ترغیب می کند: امری که به آن فرمان داده ای ولی من در انجامش درنگ کردم، کاری که مرا از آن نهی نمودی ولی به سویش شتافتم و نعمتی که به من بخشیدی ولی در سپاسگزاری کوتاهی نمودم.

تفضل و احسانت به کسی که رو به سوی تو آورد و با گمان نیک به بارگاهت آید، مرا به درخواست از تو وا می دارد، زیرا تمام احسان هایت از روی تفضل است و همه نعمت هایت، بی سبب و ابتدایی.


پس اینک ای خدای من،این منم که پیشگاه عزتت همچون بنده تسلیم وخوار ایستاده و با شرم بسان نیازمندی عیالوار، از تو درخواست می نمایم،اقرار می کنم که هنگام لطف و احسانت، جز خودداری از گناه، طاعتی نکرده ام و هیچ گاه از نعمت و احسانت بی بهره نبوده ام.

پاک و منزهی تو.هرگز از تو نا امید نمی شوم،در حالی که در توبه و بازگشت به سویت را به رویم گشوده ای، بلکه سخن بنده ذلیلی را به زبان میآورم که به خود ظلم و ستم کرده و حرمت پروردگارش را سبک شمرده است؛ کسی که گناهانش بزرگ و رو به زیادی است و روزگارش به او پشت کرده و عمرش سپری شده است.

چون بنگرد وقت عمل گذشته و پایان عمر رسیده و یقین حاصل کند که پناهگاه و گریزگاهی از عذاب و انتقام تو برایش نیست،به سوی تو رو می آورد و توبه اش را برایت خالص نماید.پس با دلی پاک و پاکیزه به سویت برخیزد.سپس تو را با صدایی سوزناک و آهسته بخواند.

خدایا تو را گواه می گیرم - و تو از نظر گواه بودن کافی هستی - و آسمان و زمین و فرشتگان و سایر مخلوقات را که در آنها اسکان داده ای در این روز و این ساعت و همین شب و همین جایگاه هم گواهی می گیرم که تو خدایی هستی که معبودی جز تو نیست.تو بپادارنده عدالت، عادلی در داوری، مهربان به بندگان، دارنده هر ملک و پادشاهی و دلسوزه آفریده هایت هستی.


                                                                             بهزاد منطقی نیا

                                                                              دوازدهم مهر ماه سال نود