بعد از مدتها توانستم بنویسم....بارالها شکر میگویمت که بر فکرم کلمات مبهم شیشه ای را نجوا میکنی و سکوت قفس شیشه ای مرا میشکنی و من بر آنم تا دست بر قلم ببرم و این سکوت شکسته را در کاغذی سپید خط خطی کنم
قلمم از جنس نور و جوهرش از اشک چشمانم است و کاغذی دارم از برگهای خشکیده پاییز عمرم
میخواهم بگویم مبتلایم به آنچه عشق نامیدندش و همچنان با پایی زخمی بر جاده های بی انتهای سرنوشتم دنبال یک سایه میگردم و میدانم دردم تسکین نمیابد جز به نگاه پر اضطراب قناری عاشق که هر روز بیقرار میخواند و مرا مست صدایش میکند
بار الها این بنده حقیرت را دریاب و باور کن من برای این همه غم ساخته نشده ام که مبتلا شوم.......و دیگران را مبتلا کنم....
بدرود...
سال نو دوباره رسید و هر چند در گیرو دار اخبار و حوادث عجیب وغریب زمانه دیگر آن حواس رمانتیک را از دست داده ایم که بحواهیم تبریکی پر شاخ و برگ بگوییم .اما به سهم خودمان این تغییر اعداد و ارقام و این زنده شدن دوباره طبیعت را تبریک گفته و برای همه دوستان آرزوی سلامت ! و فعالیت هر چه بیشتر داریم.
زندگی رویش یک حادثه نیست
زندگی رهگذر تجربه هاست
تکه ابریست به پهنای غروب
آسمانیست به زیبایی مهر
بارگاهیست ز دربار حضور
زندگانی چون گل نسترن است
باید از چشمه جهان آبش داد
زندگی صحنه جولانگاهست
خوب و بد بودن آن
عملی از من وماست
پس بیا تا بفشانیم همه
بذر خوبی و صفا
و بگوییم به دوست :
معنی مهر و حقیقت چه نکوست