وقتی بهت فکر میکنم تصویر چهره ای مهربون با چشمانی دوست داشتنی یادم میاد
که همیشه و همیشه به پاش می نشینم......
امشب میخوام خیلی ساده با تو وتمام کسانی که نامه های عاشقانه منو میخواندند حرف بزنم...
همیشه دنبال یه عشق می گشتم که مثل مال تو کتابها باشه....
لیلی و مجنون....
شیرین و فرهاد....
وقتی بهت فکر میکنم تصویر چهره ای مهربون با چشمانی دوست داشتنی یادم میاد
که همیشه و همیشه به پاش می نشینم......
دلم میخواست عاشقت باشم....
دلم میخواست یه عشق بی پایان به پات بریزم....
یه عشق جدایی ناپذیر....
دلم میخواست تا ابد پا به پات بیام....
اما نگذاشتی بهت برسم.....
میگی: نگو عاشقتم....میگی نگو......
میگم: باشه نمیگم...و من باز هم ته دلم میگم تا ابد عاشقتم...این هم حرف دلم برای اون....
می گفت : دوستت دارم....
می گفت: نه . کافی نیست.....عاشقتم.....
ولی مثل رعد با صدا اومد ومثل برق بی صدا رفت.....
اصلا نفهمیدم که چرا رفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اصلا نفهمیدم چرا اومد و چرا رفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نفهمیدم.......اما رفت...دیگه می خوام تا یک مدتی آبدیت نکنم اما کم....
عشق....
میان بیابان و دریا نشسته بودم....
آب دریا را با دست به بیابان می ریختم تا بیابان را سیراب کنم....
مدتها گذشت.....
دریا تشنه بود....دریا کویر شد و کویر دریا....
به کار بیهوده خود خندیدم.....
چرا سعی دارم تو را متقاعد کنم که مرا دوست داشته باشی؟
مگر عشق زوریست؟
سلام بهزاد جان
خوبی
از وبلو گتم ممنون
ولی از شعر پایینی خوشم نیومد
منظورت از مرگ چیه
درسته که خودم بیشتر دوست دارم بمیرم ولی خوب این حرفو نگو
ممنون
دوستت دارم
بای
هییییییییییییی
منو یاد عشقم انداختی آخه هفته دیگه دامادیشه
عشق چیز قشنگیست...ولی چقدر دردناکه دل به کسی ببندی که میدونی دلبسته تو نیست.........
هر کس به طریقی دل ما میشکند بیگانه جدا دوست جدا میشکند بیگانه اگر میشکند حرفی نیست در عجبم دوست چرا میشکند...........