به سوی خدا

به سوی خدا

عاشقی تنها به خداوند چه زیباست
به سوی خدا

به سوی خدا

عاشقی تنها به خداوند چه زیباست

چقدر سخته....

چقدر سخته اینکه یکی را با تمام وجودت دوستش داشته باشی و بدونی هرگز بهش نمی رسی


    مجنونم از مجنون دیوانه تر تو  ،  و عاشقم از فرهاد عاشق تر تو !      لیلی هستی از لیلی عاشق تر  ،  و شیرینی از شیرین لایق تر

یکدیگر را دوست بدارید

یکدیگر را دوست بدارید ، اما از عشق زنجیر مسازید
بگذارید عشق همچون دریایی مواج میان ساحلهای جانتان در تموج و اهتزاز باشد
جامهای یکدیگر را پر کنید اما از یک جام منوشید
از نان خود به یکدیگر هدیه دهید اما هر دو از یک قرص نان تناول مکنید

  در کنار هم بایستید اما نه بسیار نزدیکاز آنکه ستون های معبد به جدایی بار بهتر کشند ،و بلوط و سرو در سایه هم به کمال رویش نرسند

برای آخرین بار

برای آخرین بار بود که می دیدمش .....


خیلی ناراحت بودم. بغض کرده بود نمی تونست حرف بزنه فقط گفت متاسفم و اشک تو چشمامش نمایان شد. دست کردم تو جیبم یه سیگار گذاشتم رو لبم هنوز سیگارو روشن نکردم با گریه گفت هیچی نشده قولت رو فراموش کردی... منم سیگار رو پرت کردم . گفت باید برم و قبل از رفتن با  مکث گفت دوستت دارم ... دیگه میشد اشک هاشو واضح دید.اینو گفت و رفت.

آره دیگه اونو نداشتم یاد جمله ای افتادم که پشت یه کامیون دیدم

((براستی که زیبا رویان وفا ندارند))


تجربه

 

شاگردی از استادش پرسید:" عشق چست؟ "
استاد در جواب گفت: " به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی! "
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: "چه آوردی؟ "
و شاگرد با حسرت جواب داد: " هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم ."
استاد گفت: " عشق یعنی همین!
"

شاگرد پرسید: " پس ازدواج چیست؟ "
استاد به سخن آمد که : " به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی! "
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت . استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: " به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم."
استاد باز گفت: " ازدواج هم یعنی همین!!

مناجات

 

خدایا مرا وسیله ای برای صلح و آرامش قرار ده.

  بگذار هر جا تنفر است بذر عشق بکارم ، هر جا آزردگی است ،

  ببخشایم، هر جا شک حاکم است، ایمان، هر جا یا‍‎‏ْس است،

  امید، هر جا تاریکی است، روشنایی و هر جا غم جاری است،

  شادی نثارکنم.

  الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی، همدردی کنم. بیش

  از آنکه مرا بفهمند، دیگران را درک کنم. بیش از آنکه دوستم

  بدارند، دوست بدارم، زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و

  در بخشیدن است، که بخشیده می شویم
 

آخر یه روز دق می کنم فقط به خاطر تو     دنیا را عاشق می کنم فقط به خاطر تو