به سوی خدا

به سوی خدا

عاشقی تنها به خداوند چه زیباست
به سوی خدا

به سوی خدا

عاشقی تنها به خداوند چه زیباست

بازوان داغ یک عشق

روزها بود که گم شده بودم
یا شاید هم گم کرده بودم !
راه رها شدن از فریادهای درونم رو
اینجا که رسیدم
رودخونه بود و درخت ،کوه و پرنده
ساز و آواز ...
اما کسی نبود !
یک هم راز . یک هم درد...
ساز داشتن اما
کسی نوای دل من را نمی نواخت
گم کرده بودم همه چیزهای خوب را ...
نغمه دلم خاموش

ازاد بودم من . ازاد بودم من
گرفتارم تو کردی . مفتون مه رویان عیارم تو کردی
من اهل بودم . رند و می خوارم تو کردی . تو کردی
با می فروشان . اینچنین یارم تو کردی . تو کردی

ای دل بلا . ای دل بلا . ای دل بلایی
ای دل سزاواری که دائم مبتلایی
از مایی اخر . خصم جان ما چرایی
دیوانه جان . اخر چه ای کار کجایی
روزم سیه . حالم تبه کردی . تو کردی
ای دل بسوزی .هر گنه کردی تو کردی
ای دل بلا . ای دل بلا . ای دل بلایی
ای دل سزاواری که دائم مبتلایی

تا چند می سوزی دلا .خود را و ما را
ما هیچ رحمی کن به خود اخر خدا را
تا چند خواهی عشق . درد بی دوا را
تا کی به جان باید خریدن این بها را

مجنون شوی دیوانه ام کردی . تو کردی
از خود مرا بیگانه ام کردی . تو کردی

ای دل بلا . ای دل بلا . ای دل بلایی
ای دل سزاواری که دائم مبتلایی

اخر دلا تا کی غم بیهوده خوردن
ما را به این میخانه . ان میخانه بردن
روزم سیه . حالم تبه کردی . تو کردی
ای دل بسوزی .هر گنه کردی تو کردی
روزم سیه . حالم تبه کردی . تو کردی
ای دل بسوزی .هر گنه کردی تو کردی


ای دل بلا . ای دل بلا . ای دل بلایی
ای دل سزاواری که دائم مبتلایی

ای دل بلا . ای دل بلا . ای دل بلایی
ای دل سزاواری که دائم مبتلایی


وقتی تو اومدی کسی تو رو ندید
کسی تو رو حس نکرد
ولی من با تموم وجود حضورت رو حس کردم
همیشه دلم می خواد برات شعری بنویسم .  
عاشق باشم و دلتنگ .
....نگذاشته است ...نمی گذارد
دلم می خواد..می خواست...مجنون باشم .
نمی گذارد...نگذاشته است.
همین خرده ریزی که اسمش زندگی است.
شاید تا بحال نگذاشته ولی از این به بعد چی ؟
نه نمی تونه دیگه این کارو بکنه !!
این دفعه دیگه می خوام داد بزنم
صدام همه جا رو پر کنه
دوستت دارم ...
تا قیامت اسم ما قصه هارو پر کنه
می خوام از بودنت عالمی ترانه بسازم .
..


از میان بازوان داغ یک عشق !
بوسـه های خالـی  از هوس !
راستــــــی می توان  شنیـد ؟
عشق را مـی تـوان  چشیـد ؟

نظرات 3 + ارسال نظر
فراعشق پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 06:50 ب.ظ

بابا ای ول بهزاد

سارا پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:17 ب.ظ

نمیتونم باور کنم که تو دنیا پسری مثل تو وجود داشته باشه به هر حال امیدوارم هر جا که هستی موفق باشی این آرزوی قلبی منه و به عشقت برسی آز آشناییتون واقعا خوشحالم

سجاد پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 11:19 ب.ظ http://jerjerak.co.sr

من نوکر آقا بهزادم اگه ناراحتی من معذرت می خوام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد