به سوی خدا

به سوی خدا

عاشقی تنها به خداوند چه زیباست
به سوی خدا

به سوی خدا

عاشقی تنها به خداوند چه زیباست

از همه چیز دلم گرفته

  بازم سلام
   

دستهایم بالهای بسته ی کبوتری ست که در آرزوی پرواز به آغوش توست ...

چشمانم پنجره ی غبار گرفته ایست، که فقط با اشکهای تو پاک میشود ...

صندوقچه ی دلم هزاران سال است که بسته مانده، تا تو قدم به سرزمینِ 

بکر احساسم بگذاری... .

انگار خواب تو را وقتی زائیده شدم دیده ام ...

آه ... تازه یادم آمد که تو بودی که مرا به سرزمین خاکی صدا کردی ...!!

  • از همه چیز دلم گرفته ... حتی از تو، نازنیم! ٫~٫~٫~٫~٫~٫~٫~٫~٫~~٫~٫~٫~٫~٫~

    ای عشق آزرده من، ای لاله پژمرده من
    آخر لبت آمد به فریاد از رشک من، نفرین به من باد
    آخر دل پاکت شکستم با سنگ غم ای داد و بیداد
    گر بر تو کردم بد گمانی بر من ببخشا
    ای که دانی، اتش این عشق سوزان شعله زد بر رشک من
    اکنون خریداره وفایت، پوزش به لب افتم به پایت
    تا نخندی من نخندم گر بخشکد اشک من
    آی نازنین دست تو کو بر سر من عشق من
    تا شویید این خونابه از چشم تر من

    خوب تا بعد  


  • (دوست دار شما بهزاد) 

مرد و زن

 

بازم سلام
من پیش همه شما شرمندم خیلی سرم این ۲ روزه شلوغ بود ولی همه شما رو از یاد نبردم و مثل همیشه برگشتم تا بگم.....


عزیزان من بازم عاشق شدم اونم چه عشقی
 خوب حالا بریم به شعرهامون

 

مرد از راه چشم و زن از راه گوش به دام میافتد  .

دوری ، عشق را شدت میبخشد و نزدیکی ،قوت  .

پیری مانع از عشق نیست اما عشق تا حدودی مانع از پیریست .

هرگز ندا نستم چگونه ستایش کنم تا آنکه آموختم  .

عشق ناتمام میگوید: من تو را دوست دارم چون به تو نیاز دارم  .

عشق تمام میگوید: من به تو نیاز دارم چون تو را دوست دارم  .

درحساب عشق یک +یک مساوی است با همه چیز و دومنهای یک برابرهیچ  .

عشق چیزی جزیافتن خویش در دیگران و شادکامی در شناخت نیست  .

عشق همانند پروانه ایست که اگر سفت بگیری له میشودو اگر سست بگیری میگریزد .

عشق چون میوه است. ممکن است خوب به نظرآید اما تا وقتی که نرسیده آن را گاز نزن  .

عشق چون ساعت شنی است . با خالی شدن مغز، قلب پر میشود .

عشق غلبه خیال بر خرد است  .

مرد به کرات عشق میورزد ، اما کم . ولی زن به ندرت ،اما بسیار  .

مردها همواره میخواهنداولین عشق یک زن باشند و زنها دوست دارن آخرین عشق یه مرد باشند .

تنها پاداش عشق ، تجربه عاشقی است  .

با عشق وشکیبائی چیزی ناممکن نیست  .

عشق، قانون نمی شناسد ودوست داشتن  ، اوج احترام به مجموعه ای از قوانین عاطفی است .

عشق ، معیارها را بهم می ریزد و دوست داشتن برپایه ی معیارها بنا میشود .

عشق ،ویران کردن خویشتن است  و دوست داشتن ساختنی عظیم .

عشق فوران می کند چون آتشفشان و سرازیر میشود چون آبشاری عظیم و دوست داشتن جاری میشود چون رودخانه ای بر بستری با شیب نرم  .

عشق ناگهان  وناخواسته شعله میکشد و دوست داشتن از شناختن وخواستن سرچشمه می گیرد .

عشق دق الباب نمیکند،مودب نیست ، حرف شنو نیست ، درس خوانده نیست ، درویش نیست .

سربزیر نیست ،مطیع نیست ، عشق دیوار را باور نمیکند، کوه را باور نمیکند ، گرداب را باور نمیکند، مرگ را حتی باور ندارد

خوب دیگه نمی خوام زیاد وقت شما رو هم بگیرم
همه شما عزیزان رو دوست دارم ....

 

  

قفس مرگ....

قفس مرگ....

 

از وقتی تو رفتی از آرزوهایم برای خود قفسی ساختم....

قفسی با وسعت مرگ....تا مرز نبودن....

آرزوهایم محال اند....آروزهایی که هیچ وقت به آنها نخواهم رسید...

شاید از آرزوهایم گوری بسازم تا عمق وجود....

دگر نه امیدی به وصال دارم....نه امیدی به مردن....

باید ناز ازرائیل را هم بکشم....

می بینی دلیل بهانه هایم....؟ من همان دخترک شادی هستم که اینک قلبش پر از درد است...

همانی که روزی دوستت داشت ولی تو او را راندی....

دگر این نامه آخر بود....زین پس از خودم خواهم نوشت....

از غم هایم...

               ازدلتنگی هایم....

                                      از مرگ......


 

 

سرش را روی پایم گذاشت. دستم را لابلای موهایش بردم....

سکوت بود وسکوت....نگاه بود و نگاه.....حرفها بود و حرفها....

در نگاهش حس بیگانگی موج میزد....بغض راه گلویم را سد کرد...

اشک پرده ای شد در مقابل التماس چشمانم....

واو رفت... و این اشکهای لعنتی نگذاشتند که غرور بشکسته ام را ببیند....!

او نفهمید که من عاشقانه می پرستمش.....!

گمان می کردم در راه عشق همسفرم خواهد بود ولی نیمه ی راه تنهایم گذاشت!

رفت و من هنوز در نیمه راه به انتظار نشسته ام.....

منتظرت نشسته ام ای کاش که....

بگذریم.... !!!!!!!!


قمار عشق....

 


 

تمام دست نوشته های او را در برابرش ریخته بود.....

با خواندن هریک از نوشته ها بغض گلویش سنگین تر میشد....

غم تمام وجودش را پاره پاره میکرد.....

تمام خاطرات ملاقاتهایشان را درآن جنگل همیشگی را به خاطر می آورد....

در دل می گفت: آه عزیز دور از من با این دل عاشق چه کردی ؟

ولی پاسخی به سوالش داده نمیشد.....

سکوت پتکی سنگین بر سخنانش بود.....

به آخرین دست نوشته نگاه کرد....

درآن نوشته شده بود:

آه عزیز ساده لوح من با همسرعزیزم بسیار خوشبختم......

و تو تنها کسی بودی که در این بازی مضحک باختی.....

متاسفم.....

تمام وجودش سرشار از خشم بود......

نامه را پاره کرد و سیگارش را روشن کرد......


اما نگذاشتی....

 

دلم میخواست عاشقت باشم....

دلم میخواست یه عشق بی پایان به پات بریزم....

یه عشق جدایی ناپذیر....

دلم میخواست تا ابد پا به پات بیام....

اما نگذاشتی بهت برسم.....

میگی: نگو عاشقتم....میگی نگو......

میگم: باشه نمیگم...و من باز هم ته دلم میگم تا ابد عاشقتم...

 


شیرین و فرهاد....

سلام انشاءا... که همیشه  خوب بوده و  باشین  امروز خیلی دلم گرفته بود دیگه مونده بودم چی بنویسم ولی بازم  نوشتم نوشتم که دنیا پره از بی وفا .....

وقتی بهت فکر میکنم تصویر چهره ای مهربون با چشمانی دوست داشتنی یادم میاد

که همیشه و همیشه به پاش می نشینم......


امشب میخوام خیلی ساده با تو وتمام کسانی که نامه های عاشقانه منو میخواندند حرف بزنم...

همیشه دنبال یه عشق می گشتم که مثل مال تو کتابها باشه....

                      لیلی و مجنون....

                                       شیرین و فرهاد....

 

وقتی بهت فکر میکنم تصویر چهره ای مهربون با چشمانی دوست داشتنی یادم میاد

که همیشه و همیشه به پاش می نشینم......

دلم میخواست عاشقت باشم....

دلم میخواست یه عشق بی پایان به پات بریزم....

یه عشق جدایی ناپذیر....

دلم میخواست تا ابد پا به پات بیام....

اما نگذاشتی بهت برسم.....

میگی: نگو عاشقتم....میگی نگو......

میگم: باشه نمیگم...و من باز هم ته دلم میگم تا ابد عاشقتم...این هم حرف دلم برای اون....

می گفت : دوستت دارم....

می گفت: نه . کافی نیست.....عاشقتم.....

ولی مثل رعد با صدا اومد ومثل برق بی صدا رفت.....

اصلا نفهمیدم که چرا رفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اصلا نفهمیدم چرا اومد و چرا رفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نفهمیدم.......اما رفت...دیگه می خوام تا یک مدتی آبدیت نکنم اما کم....

عشق....

میان بیابان و دریا نشسته بودم....

آب دریا را با دست به بیابان می ریختم تا بیابان را سیراب کنم....

مدتها گذشت.....

دریا تشنه بود....دریا کویر شد و کویر دریا....

به کار بیهوده خود خندیدم.....

چرا سعی دارم تو را متقاعد کنم که مرا دوست داشته باشی؟

مگر عشق زوریست؟

وصیت نامه

وصیت نامه

۱-قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.

۲-بعد از مرگم، انگشت‌های مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت‌نگاری قرار دهید.

۳-به پزشک قانونی بگویید روح مراکالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم

۴- ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک‌کاری کنند.

 ۵-عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است.

۶-بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.

۷-کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!

۸-مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.

۹-روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.

۱۰-دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!

۱۱-کسانی که زیر تابوت مرا می‌گیرند، باید هم قد باشند.

۱۲-شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.

۱۳-گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.

۱۴-در مجلس ختم من گاز اشک‌آور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.

۱۵-از اینکه نمی‌توانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می‌طلبم.

۱۶-به مرده شوی بگویید مرا با چوبک بشوید چون به صابون و پودر حساسیت دارم.

۱۷-چون تمام آرزوهایم را به گور می‌برم، سعی کنید قبر مرا بزرگ بسازید که جای جسدم باشد.

           مطمئنم که روز قیامت وجود دارد‌                        چون من بیش از حد بد شانسم